آرمینا جون  آرمینا جون ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

آرمینا جون دلیل زندگیمون

برای پدر مهربونت بابا امید

تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست . . . اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند و با وجود همه مشکلات ، به تو لبخند زد تا تو دلگرم شوی . . . که اگر بدانی چه کسی کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است ؛ ” پدرت “را می پرستیدی ...
1 دی 1392

5 ماهگیت با همه شیرینی هاش تموم شد.

  شیرینم رفتی تو 6 ماه : مبارک باشه   شیرینم ، زیباترینم ، عزیزترینم ، برگ گلم : تو اولین یلدات، ماهگردت مبارک ها باد     یلدات و اولین روز زمستوینت مبارک گلم:         عزیزم این ماه قشنگتم سپری شد وای که چقدر زمان به سرعت سپری میشه و این لحظات ناب و زیبا بی تکرارند و من نگرانم که همه خاطرات شیرینت تو یادم نمونه برای همین مینویسم مینویسم از عشقت از زیباییت از دلبریهات و شیرین کاریهات:          عزیزم من قربون دست و پا...
1 دی 1392

واکسنهای آرمینا خانم

مامان برات بمیره که تحملت زیاده و تو سختیها و دردها مقاومی !عزیزم مامان طاقت درداتو نداره و از فکر کردن به اونها هم  وحشت داره . عزیزم یکی از چیزهایی که خیلی میترسم و حالا ترسم کمتر شده واکسناته.  خدارو شکر اذیت نشدی و تا حالا که دو بار واکسنت زدم مامان ماری زحمت کشید و با من اومد آخه مامان طاقت دیدن اشکها و درداتو نداره نمیتونه ببینه به پای خوشگل و نازت واکسن میزنه.بار اول که می بردیمت حسابی استرس داشتم بابا اکبر ما رو برد و رسوند و شما یه لباس بندی صورتی پوشیده بودی و تو راه خوابیده بودی و تو خواب بهت واکسن میزدن و من نگاه نکردم مامان ماری بردت داخل و پاتو نگه داشت و واکسن اول که بهت زدند صدات در نیومد برای واکسن سه گا...
1 دی 1392

گل نازم ماهگردت مبارک

آرمینا خانم 5 ماهگیش تموم شد: ماهگردت مبارک دختر قشنگم: اینم زرافه ای که بابا اکبرت برات خریده : مامان فدای نگات بشه که با تعجب به شمع های روشن کیک نگاه میکنی: عزیزم شب یلدا 5 ماهگیت تموم شد. ...
1 دی 1392

ماجرای دندون در آوردن آرمینا خانم و سختیهاش

مامان فدای بی زبونیت بشه . مامان فدای بیگناهی و مظلومیتت . یادمه چند وقت پیش به حکمت خدا تو بی زبونی بچه ها میگشتم حالا میفهمم چرا خدا توانایی سخن گفتن رو به شما ها نداده آخه یه سری دردهای شما غیر قابل تحمله و فقط شما ها با بیزبونی میتونین تاب بیارین . عزیزم یکی از اون دردها دندون در آوردن شماست . عزیزم با اینکه بچه آرومی هستی اما شبها به خاطر دندونت حسابی بیقراری میکنی و تو خواب ناله میکنی و مامان دلش برای بیقراریت میسوزه . سرت داغ میشه دست میزنی تو گوشت . نغ میزنی پستونکتو با حرص گاز میزنی و حسابی انگشت و دست و عروسک و دست مامان و بابا رو میخوری هر چیزیرو که میبینی دهنت رو باز میکنی و میخوای گاز بگیری و حسابی خودت رو فشار میدی . وقتی دست ...
30 آذر 1392

عکس 2 ماهگی آرمینا خانم

عزبزم اینجا ٢ ماهه بودی این لباسم تنها لباس دخترونه ای بود که اندازت میشد از بس موش بودی جیگرم. این لباسم با بند سایز می شد وگرنه اندازت نمیشد. دنیا اومدی 2.480 گرم بودی خیلی کوشولو بودی جوجه طلایی مامان. عاشق این نگاه معصومتم عسل مامان ...
20 آذر 1392